«امنيت»؛ ابعاد و سازو کارهاي تأمين آن درروايات (2)


 

نويسنده: بهرام اخوان کاظمي*




 

2 ــ 3 ــ امنيت سياسي و نظامي
 

امنيت سياسي با امنيت اجتماعي پيوند عميقي دارد؛ زيرا امنيت اجتماعي به دنبال ايجاد امنيت و آ سايش زيست جمعي و مدني افراد از طريق قوانين و اقامه نظم و
حکومت است و امنيت سياسي به معناي تأمين آرامش و طمأنينه ي لازم توسط حاکميت يک کشور براي شهروندان قلمرو حکومت خويش از راه مقابله با تهديدات مختلف خارجي و همچنين تضمين حقوق سياسي آنان در مشارکت جهت تعيين سرنوشت اجتماعي و سياسي از طريق حکومتي مردم سالار است. غرض از بيان اين مقدمه دو چيز است: اول آنکه با توجه به هم پيوندي کليه ي ابعاد امنيت به ويژه هم پيوندي افزون تر امنيت سياسي و اجتماعي، کليه ي شواهد قرآني و روايي که در باب امنيت اجتماعي ذکر گرديد، در مبحث امنيت سياسي نيز صادق است؛ لذا از ذکر آنها خودداري مي شود. دوم آنکه علت ذکر توأمان امنيت سياسي و نظامي روشن گردد؛ چون همان طور که گفته شد، يکي از وظايف اصلي حکومت ها و يکي از مصاديق اصلي امنيت سياسي، مقابله با تهديدات خارجي و داخلي و تأمين امنيت نظامي است.
امنيت در کليه ي ابعاد، به ويژه در دو بعد مهم سياسي و نظامي، مورد توجه اکيد معصومين (عليه السلام) بوده است. نهج البلاغه، آيينه تمام نماي اين نوع نگرش و عنايت است. به عنوان نمونه، امنيت مبتني بر نظم و قانون الهي، همواره مورد تأکيد امام علي (عليه السلام) و از اهداف و آرمانهاي ايشان بود؛ به گونه اي که ايشان به خاطر ضرورت وجود امنيت و قدرتي نظم آفرين، معتقد به محال بودن عدم وجود حکومت است و حتي حکومت بد و قوانين نامطلوب را از هرج و مرج و بي قانوني بهتر و آسيب و تباهي اش را کمتر مي داند؛ زيرا در برابر بي قانوني و هرج و مرج، تمام راه هاي نجات مسدود و کليه ي امور و حدود تعطيل مي گردد و فتنه حاکم مي شود. امير مؤمنان، عدم وجود نظام اجتماعي و قانونمداري و به دنبال آن، عدم برقراري امنيت را از اسارت انسان در چنگال حيواني درنده بدتر ميداند و مي فرمايد: «امام عادل خير من مطروابل [و] سَبُعٌ حطوم اکول خير من وال غشوم ظلوم و وال غشوم خير من فتنه تدوم» (دلشاد تهراني، 1377: 60)؛ پيشواي دادگر از باران پيوسته [که همه چيز را بارور مي کند] بهتر است و جانور درنده، از فرمانرواي ستمکار بهتر است و فرمانرواي بيدادگر از هرج و مرج فتنه اي که ادامه يابد نيکوتر است.
امام علي (عليه السلام) در خطبه ي 131، ضمن بيان آرمانها و اهداف عاليه ي اقامه ي حکومت، يکي از اساسي ترين آن اهداف را ايجاد امنيت به ويژه براي مظلومين جامعه به شمار مي آورد. امام ضمن تضرع به خداوند عرض مي کند: «اللهم انک تعلم انّه لم يکن الذي کان مِنّا
منافسة في سلطان و لا التماس شيءٍ من فضول الحطام و لکن لِنُردَ المعالم من دينک و نظهر الاصلاح في بلادک، فيَأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطّله من حدودک» (سيد رضي، 1351: 406-407)؛ بار الها! تو آگاهي که هدف ما از قيام، عشق به قدرت و دستيابي به فزوني متاع دنيا نيست و تنها بدان منظور است که نشانه هاي دين تو را به جايي که بود، باز گردانيم و اصلاح را در شهرهاي تو ظاهر سازيم تا بندگان ستمديده ات در امان باشند و حدود ضايع گشته ي تو اقامه شود.
بدين ترتيب، امام علاوه بر احياي دين و حاکم ساختن شعائر و قوانين الهي و اقامه ي حدود الهي، ايجاد امنيت و حمايت از بندگان مظلوم و محروم، بر چيدن آثار فتنه و فساد، مستقر ساختن صلاح، پاکي، صلح و صميميت و طرد عناصر فاسد و مفسد را به عنوان اهداف عاليه ي خود در قبول حکومت و زعامت دنيوي اعلام نموده اند. در اين فراز، امام (عليه السلام) فراهم کردن امنيت همه جانبه را مقصد اساسي مي دانست که در سايه ي آن، رشد و تعالي مردمان سامان مي يابد. ايشان، اسلام را مايه ي امنيت اساسي معرفي کرده و فرموده است: «الحمدلله الذي شرع الاسلام ...فجعله امناً لمن علقه» (همان: 313)؛ سپاس خداي را که راه اسلام را گشود ...و آن را براي هر که به آن چنگ زند، مايه ي امنيت قرار داد.
از اين رو، مي توان استنباط کرد که يکي از راه هاي دستيابي به امنيت، آموزش آموزه هاي ديني به مردم است.
امير المؤمنين (عليه السلام) در خطبه اي (خطبه ي چهلم نهج البلاغه) که بعد از جنگ صفين و خطاب به خوارج ايراد فرمود، به مباحث مهمي درباره ي حکومت و ضرورت آن و از جمله هفت وظيفه ي حاکم عادل الهي اشاره مي کند که سه وظيفه ي آن به گونه اي مستقيم با موضوع امنيت مرتبط است. ايشان نخست از مغالطه ي خوارج با شعار «لا حکم الا الله» پرده بر مي دارد و مي فرمايد: «سخن حقي است که معناي باطلي از آن اراده شده است». سپس به ضرورت تشکيل حکومت مي پردازد وبراي اثبات اين مدعا در عباراتي کوتاه و پر معنا چند دليل روشن را بيان مي فرمايد. به بيان ايشان، مردم نيازمند اميري هستند؛ نيکوکار يا بدکار و اگر توفيق پيروي از حاکم نيکوکاري تصيبشان نشود، وجود امير فاجر از نبود حکومت بهتر است. سپس به فوايد و برکات معنوي و مادي حکومت اشاره مي کند:
«و انه لا بد من امير برّ او فاجر يعمل في امرته المؤمن و يستمتع فيها الکافر و يبلغ الله
فيها ا لاجل و يجمع به الفي ء و يقاتل به العدو و تأمن به السبل و نوخذ به للضعيف من القوي حتي يستريح برُّ و يستراح من فاجر» (سيد رضي، 1351: 72-73)؛ و به درستي که مردم به زمامداري نيک يا بد، نيازمندند تا مؤمنان در سايه ي حکومت، به کار خود مشغول و کافران هم بهره مند شوند، مردم در استقرار حکومت، زندگي کنند. به وسيله ي حکومت، بيت المال جمع آوري مي گردد و به کمک آن با دشمنان مي توان مبارزه کرد، جاده ها امن و امان گشته، حق ضعيفان از نيرومندان گرفته مي شود و نيکوکاران در رفاه و از دست بدکاران در امان و آسايش مي شوند.
در اين بيان مهم، تعامل ميان ايمان و امنيت و ضرورت تأمين امنيت از سوي حکومت براي همه ي شهروندان اعم از مسلمان و غير مسلمان به خوبي مشاهده مي گردد. از اين رو، مي توان آرمانهاي حکومت علوي را چنين خلاصه کرد و جايگاه امنيت را در آنها بدين گونه نمايان ساخت:
1ــ بسترسازي و تمهيد حيات مادي و معنوي مؤمنان.
2ــ تأمين حقوق شهروندان و در امان بودن غير مؤمنان و تأمين حيات مادي ايشان.
3ــ تأمين امنيت و استيفاي حقوق مردم به ويژه مظلومان.
4ــ به سامان رساندن نظام اقتصادي براي اداره ي صحيح و توانمند جامعه.
امام (عليه السلام) در عهدنامه ي مالک اشتر ــ که منشوري براي آرمانها و مقاصد حکومت علوي است ــ از جمله وظايف مالک در استانداري مصر را «جمع آوري خراج مصر، جهاد با دشمنان آن، اصلاح اهل آن و عمران و آباد نمودن آن» بيان مي فرمايد (همان: 410).
با استناد به اين فرمان مي توان بخشي از آرمانهاي اساسي حکومت را، انتظام اقتصادي جامعه، تأمين امنيت، توجه به رشد، اصلاح، تربيت و بالندگي افراد، آباداني مملکت و تأمين رفاه عمومي دانست. از اين بيان مي توان استنباط کرد که بين تأمين امنيت و موضوعاتي مانند: سامان يافتن نظام اقتصادي، ميزان آباداني و رفاه اقتصادي و پرورش و بالندگي معنوي افراد جامعه، ارتباط مستقيمي وجود دارد که از ديدگاه امام، امنيت در اين زمينه و در ارتباط با اين اهداف، نقش محوري و پايه اي داشته و با استقرار آن، بقيه اين اهداف در نظام سياسي محقق خواهند شد؛ همچنان که ايشان، رفاه زندگي را در امنيت دانسته (1) (تميمي آمدي، 1360، ج 4: 100). هيچ نعمتي را گواراتر از امنيت نمي داند (2) (همان، ج 6: 435) و بدترين شهرها و وطن ها، شهر و موطني است
که در آن، امنيت نباشد (3) (همان، ج 4: 165 و 171).
موضوع مهم ديگر در مبحث امنيت در نظام سياسي، نقش اساسي امام و رهبري حفظ وحدت جامعه و جلوگيري از آسيب پذيري آن از تفرقه و فروپاشي است. امام، اسوه ي ايماني و الهي در روي زمين است و همان طور که گفته شد، ايمان نيز سرچشمه ي امنيت در تفکر اسلامي است. حضور امام و رهبر، محور اتحاد، وحدت و الفت جامعه و امت اسلامي است و اين وحدت تفرقه ستيز نيز امنيت آور و ايجاد کننده ي سکينه و طمأنينه سياسي و اجتماعي است. امامت و رهبري از ديد امام علي (عليه السلام)، نقش مستقيم و مؤثري در وحدت و يکپارچگي امت دارد؛ زيرا امتي که با داشتن هدف الهي در مسير تکامل گام بر مي دارد، به ناچار بايد به رهبري تمسک جويد که خود، تبلوري از آرمان الهي و نيز مورد قبول و پذيرش و مقتدا و دليل تحرک و پويايي باشد. امام در خطبه 146 ضمن اشاره به سياستي که زمامدار بايد جهت حفظ نظام به کار گيرد، لزوم حکومت و نقش آن در وحدت امت را چنين بيان مي فرمايد: «و مکان القيّم بالامر مکان النظام من الخَرَز و يضُّمهُ فاذا انقطعَ انظامُ تَفَرَّق و ذهب ثم لم يجتمع بحذا فيره ابداً» (سيد رضي، 1351: 198)؛ جايگاه رهبر، چونان ريسماني محکم است که مهره ها ر ا متّحد ساخته و به هم
پيوند مي دهد. اگر اين ريشه از هم بگسلد، مهره ها پراکنده و هر کدام به سويي خواهند ا فتاد و سپس هرگز جمع آوري نخواهند شد.
امام با اين تشبيه ساده، بر اين مطلب تأکيد مي کند که رسيدن به آرمان عاليِ وحدت امت، بستگي به وجود قيم و سرپرستي دارد که به دور از اختلاف نظرها و جداي از عوامل تفرقه و تبعيض، امت را در يک محور بنيادين گردآورده، متشکل سازد و از تشتت و تفرق که سبب آسيب پذيري و ناامني است، مصونيت دهد.
طبيعي است که چنين شرايطي در هر زمامداري وجود ندارد؛ بلکه در زمامداري صالح و عادل جمع مي شود تا وي با توجه به رمز وحدت و با اهتمام به پر کردن شکافها و از بين بردن تبعيض، زمينه ي ايجاد اتحاد و همبستگي امت را در پرتو مکتب توحيد فراهم سازد و جامعه و افراد آن را به حياتي طيبه و حسنه در بهترين و ايمن ترين بلاد رهنمون سازد.
اين برداشت از امامت و همچنين تعامل آن با امنيت به نحو بسيار زيبايي در کلام معصومين (عليه السلام) آمده است. از جمله پيامبر اکرم (صل الله علي و آله) مي فرمايد: «ستارگان مايه ي امان اهل
آسمانند و اهل بيت من، مايه ي امان اهل زمين. هنگامي که ستارگان بروند، بر سر آسمان آنچه که از آن اکراه دارد خواهد آمد و هنگامي که اهل بيت من نيز نباشند؛ اهل زمين دچار آنچه از آن اکراه دارند خواهند شد. منظور من از اهل بيتم، اماماني است که خداوند ــ عزوجل ــ اطاعت از آنها را با اطاعتِ از خويش مقايسه کرده و مقارن اطاعت از خويش دانسته است؛ همچنان که خداوند فرموده است: «يَا ايُّها الَّذينَ آمَنُوا اطِيعُوا الله و اطِيُعو الرَّسُولَ و اولِي الامرِ مِنکُم» (نساء (4): 59).
«امامان و يا اولوالامر، معصومين و مطهريني هستند که گناه و معصيت نمي کنند. آنان تأييد شدگان موفق و راهنمايان راست قامتند. خداوند رزق و روزي بندگانش را به واسطه ي آنها فرو مي فرستد و بلادش را به واسطه ي ايشان آباد مي سازد و باران را از آسمان توسط آنها نازل کرده و به واسطه ي آنان برکت هاي زمين را آ شکار و خارج مي سازد. اگر خداوند به گناهکاران، مهلت داده است و در عقوبت و مجازاتشان به وسيله ي عذاب، عجله نمي کند، به خاطر آنهاست. نه روح القدس از آنها جدا مي شود و نه ايشان از روح القدس جدا مي گردند. بين قرآن با آنها و آنها با قرآن، مفارقتي نيست» (مجلسي، بي تا، ج 23: 19).
در حوزه ي سياست و مباحث مرتبط با امنيت، نمي توان از تعامل موضوع عدالت با امنيت غافل شد و اين نکته در بيان بسياري از ائمه ي معصومين آمده است. ا مام علي (عليه السلام)، عدالت را رمز بقا، استحکام و ترقي نظام سياسي و ضامن ثبات و امنيت واقعي و منافعي خشونت به شمار مي آورد. آن حضرت عدل را «رستگاري و کرامت»، «برترين فضايل»، «بهترين خصلت»، «بالاترين موهبت الهي» (قزويني، 1371: 97، 100 و 112)، (4) «فضيلت سلطان»، «سپر و نگهدارنده ي دولت ها»، «مايه ي اصلاح رعيت»، «باعث افزايش برکات»، «مايه ي حيات آدمي و حيات احکام» و «مأنوس خلايق» ذکر مي نمايد. همچنين ايشان حکومت را مشروط به «عدالت گستري» دانسته و نظام آمريت را مبتني بر «عدل» مي دانند. اين ديدگاه «ملاکي براي حکمراني و قوي ترين بنيان براي عدل است»؛ بنياني که «قوام عالم به آن مبتني است» (5) (محمدي ري شهري، 1362، ج 6: 78-90).
مسأله ي مهم در سيره ي اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين است که ايشان، هيچ وقت جهت حفظ امنيت و نظام سياسي، از اجراي عدالت به نفع امنيت، عقب ننشسته اند؛ بلکه رعايت عدالت را ضامن امنيت و حفظ نظام و مايه ي روشني چشم زمامداران و رسوخ محبت آنان در دل مردم دانسته اند: «تحقيقاً بهترين چيز (نور چشم) براي حاکمان، اقامه ي عدالت
و استقرار عدالت در سطح کشور و جذب قلوب ملت است و اين حاصل نشود، مگر به سلامت سينه هايشان [به خالي بودن از کينه و بغض حاکمان]» (سيد رضي، 1351: 988).
پس اگر زمامداران،عادل باشند قلب ها به سوي آنان جذب مي گردد و اين خود، تضمين کننده ي استحکام ارکان دولت وپيوند آن با ملت است. عدل محوري نظام سياسي باعث مي شود که مردم بر اي رسيدن به آرمانها و خواسته هاي خود راه هاي منطقي را انتخاب و طي نمايند و در غير اين صورت، يأس از عدالت، انسانها را به نيرنگ، سوء استفاده و خلافکاري و تضعيف اخلاق عمومي و از هم پاشيدگي اجتماعي مي کشاند که خواه ناخواه نتيجه ي آن، تزلزل در امنيت و ثبات سياسي نظام حاکمه و دولت خواهد بود.
از ديد امام (عليه السلام) رعايت عدالت از سوي رهبران و کارگزاران نظام سياسي در سطوح مختلف سامانه ي سياسي، منتج به نتايج مثبت فراواني مي گردد. اين آثار براي رهبران عبارتند از: «استقلال و توان»، «نافذ شدن حکم»، «ارزشمندي و بزرگ مقداري»، «بي نيازي از ياران و اطرافيان (از جهت وابستگي به آنها»، «مورد ستايش قرار گرفتن زمان حکمراني آنها» و «بالا رفتن شأن، عظمت و عزت» ايشان (6) (تميمي آمدي، 1360، ج5: 175، 193، 343، 390 و 396).
امام علي (عليه السلام) معتقد است که «هيچ چيزي مانند عدالت دولت ها را محاظت نمي کند» و عدل، سپر محکمي است که رعايت آن، موجب تداوم قدرت و اقتدار نظام سياسي مي گردد (7) (همان، ج5: 355 و ج 2: 62 و 178).
امام مهم ترين و فراگيرترين اثر عدالت، سازندگي و اصلاح جامعه است؛ چرا که «عدل، سبب انتظام امور مردم و جامعه مي شود» و اجراي عدالت «مخالفت ها را از بين مي برد و دوستي و محبت ايجاد مي نمايد» (8) (قزويني، 1371: 99، 100، 101، 138 و 175) و «هيچ چيز به اندازه ي عدالت نمي تواند مردم را اصلاح نمايد» (9) (تميمي آمدي، 1360، ج 1: 101). همچنين عدالت در عمران و آباداني کشور تأثير به سزايي دارد (10) (همان: 193)، اگر عدالت در جامعه اجرا نشود، ظلم و ستم، جاي آن را خواهد گرفت و نتيجه ي ظلم، آوارگي و بدبختي و در نهايت خشونت خواهد بود. حضرت، خطاب به يکي از واليان خود مي فرمايند: «استعمل العدل و احذر العسف و الحيف فان العسف يعود بالجلاء الحيف يدعوا الي السيف» (سيد رضي، 1351: 1304)؛ در کارها به عدالت رفتار کن و از ستم و بيداد بپرهيز که ستم، رعيت را به آوارگي وا مي دارد و بيدادگري، شمشير در ميان آورد.
بنابراين، از منظر امام علي، عدالت ورزي زمامداران باعث رفع خشونت گرايي و طغيان مردم عليه حکومت مي گردد و اطمينان و آرامش و محبّت به نظام سياسي را به جاي احساس يأس و سرخوردگي و تنفر از حکومت، در دل ايشان مي نشاند و با افزايش محبت و وفاداري مردم به نظام، وحدت عمومي و امنيت و ثبات واقعي در جامعه، جايگزين تشتت، تفرقه و ناامني و بي ثباتي مي گردد. در همين زمينه حضرت فاطمه (سلام عليها) مي فرمايند: «خداي سبحان ...عدالت را به منظور تأمين اطمينان و آرامش دلها لازم نمود و اطاعت مردم از حکومت را مايه ي انتظام ملت قرار داد و با امامت و رهبري، تفرقه ي آنها را رفع نمود و نيز عدالت در احکام را براي تأمين انس و همستگي و عدم اختلاف و پرهيز از تفرقه قرار داد» (جوادي آملي، 23 دي 1368، شماره ي 3082).
از سويي در روايات، استبداد، تغلب و خودکامگي، منشأ ناامني، بروز اغتشاشات، بي ثباتي سياسي ــ اجتماعي و از هم پاشيدن حکومت به شمار آمده است. از اين رو، جهت اِعمال بهينه ي قدرت سياسي و دستيابي به آرمانهاي عاليه ي حکومت ــ و از جمله آنها امنيت ــ مراوده ي ملاطفت آميز و مودّت بخش و فارغ از خشونت و تغلّب با مردم توصيه شده است. لذا در روايات، نهي شديدي نسبت به استبداد ورزي و تأکيد فراواني در مورد رعايت عدالت در حقوق متقابل مردم وحکومت شده است. اگر عدالت، متعامل با امنيت است، بديهي است که ظلم نيز مقارن با ناامني و بي ثباتي است.
در همين راستا حضرت علي (عليه السلام) در خطبه ي 207 نهج البلاغه، حقوق حکومت و مردم را طرفيني دانسته و اين حقوق و رعايت آن را مايه ي انتظام روابط مردم و عزت دين آنان به شمار آورده است. آنگاه صلاح مردم را در صلاحيت حکومت ها و صلاح حکومت ها را در استواري استقامت مردم معرفي کرده و مي فرمايد: «هرگاه توده ي ملت به حقوق حکومت وفادار باشند و حکومت، حقوق مردم را ادا کند، ارکان دين به پا خواسته، علايم و نشانه هاي عدل، بدون هيچ گونه انحرافي ظاهر خواهد شد و سنت ها در مجراي خود قرار خواهد گرفت و بدين سان، محيط و زمانه اصلاح گرديده، به ماندگاري دولت اميد مي رود و آزمنديهاي دشمنان به نوميدي بدل مي شود. ولي هنگامي که ملت بر حکومت خويش چيره شوند يا حکومت با ملت خود از سر زورگويي و اجحاف درآيد، اختلاف کلمه رخ داده، نشانه هاي جور آشکار مي شود، دغل کاري در دين فزوني يافته، راه هاي اصلي سنت متروک مي ماند، هوي و هوس مبناي عمل قرار
گرفته قانون تعطيل مي شود و بيماريهاي نفساني فزوني مي گيرد؛ چنانکه از به تعطيل کشيدن حق، هر چند بزرگ باشد و عملي شدن باطل، گرچه چشمگير باشد، کسي احساس نگراني نمي کند. پس نيکان، به ذلّت مي افتند و اشرار، عزت مي يابند و کيفرهاي الهي در نزد بندگان، بس گران مي نمايد» (همان: 681).
امام (عليه السلام) با توصيه به عدم سختگيري زمامداران نسبت به مردم و ضرورت تخفيف دادن به آنها و مساعدت ايشان، خشنودي مردم را براي زمامدار، حائز اهميت اساسي و مايه ي زيبندگي و آبادي کشور مي داند و مي فرمايد: «بايد براي تو پسنديده ترين کارها، ميانه ترينشان در حق، شامل ترين در عدل وفراگير ترينشان در جلب خشنودي مردم باشد» (همان: 996).
بدين ترتيب، يکي از سازوکارهاي تأمين امنيت، به ويژه در بعد سياسي آن از ديد امام علي (عليه السلام)، وصول به تعامل صحيح بين حکومت و مردم و کسب رضايت عامه است که همان مشروعيت و مقبوليت در زبان سياسي امروز است.
جلب رضايت توده ها و اتکاي بر آنان از نظر امام، پشتوانه ي امنيتي نظام سياسي و جزء استحکامات و تکيه گاه هاي اصلي آن است. بدين ترتيب، ايشان بر رضايت مردم تأکيد نموده و جلب رضايت و اعتماد آنان را ضروري، مفيد، مشکل گشا و مقتضاي حق مي داند و از والي مي خواهد تا راه موفقيت و خدمت را از طريق توده و اکثريت بجويد؛ زيرا «بي شک فقط توده ها ستون فقرات جامعه ي ديني و تکيه گاه مکتب و وسيله ي شکست دشمنان مي باشند. پس بايد بر آنها تکيه زد و به خواست و نياز آنان توجه کرد» (همان).
عامه ي مردم، اکثريت جامعه هستند که از امکانات عادي و معمولي برخوردارند و گاه در محروميت به سر مي برند، ولي افراد پر توقع و خودخواهي نيستند و به کم قانع و به حق راضي اند. حکومت بايد در پي تأمين رضايت آنها باشد؛ نه گروه خاصي که با برخورداري از امکانات فراوان، انتظار و توقعشان بسيار است و خودخواه و خودبين هستند. امام (عليه السلام) با همين حکمت و فلسفه و در راستاي تأمين ثبات و طمأنينه ي اجتماعي و سياسي، از «مالک» مي خواهد که با مردم رابطه برقرار کند و از آنها فاصله نگيرد. ايشان، احتجاب حاکم از مردم را باعث گمراهي و بي اطلاعي از حقايق جامعه و ايجاد شک و ترديد و بي اعتمادي در مردم مي داند و بر صحت وجدان جمعي و قضاوت افکار عمومي تأکيد نموده و ملاحظه ي آن را توسط زمامداران توصيه مي نمايد (همان: 992). امام،
جماعت را رحمت ودست خدا را با جماعت مي داند (11) (همان: 392).
بدين ترتيب، مي توان استنباط نمود که هر چه نظام سياسي، مردمي تر باشد و تأمين مصالح عمومي را بيشتر مدّ نظر داشته باشد از ايمني و ثبات بيشتري برخوردار خواهد بود. از سوي ديگر در روايات نيز آمده است که هر قدر حکومت و اين جامعه ي ايماني و امت اسلامي بيشتر آمر به معروف و ناهي از منکر باشند از امنيت بيشتري برخوردار خواهند بود و در حقيقت، اين سنت حسنه، مايه ي استحکام و ايمني ايمان و شريعت مداري نظام سياسي و آحاد اجتماع خواهد بود. امام علي (عليه السلام) در اين زمينه مي فرمايد: «فمن امر بالمعروف شدَّ ظهر المؤمن و من نهي عن المنکر ارغم انف المنافق و امن کيده» (کليني، 1411ق، ج 2: 60)، پس هر کس امر به معروف نمايد پشت مؤمن را گرمي و استحکام بخشيده و کسي که از منکر نهي کند، بيني منافق را به خاک ماليده و از مکر و کيدش امنيت يافته است.
مسأله ي ديگر در مبحث امنيت سياسي، دايره ي وسيع تأمين امنيتي است که امام علي (عليه السلام) به مخالفين خود مي داد؛ مثلاً خوارج تا وقتي که دست به شمشير نبرده و محاربه پيشه نکرده بودند، همچنان از سهم بيت المال بهره مند مي شدند. امام (عليه السلام) امنيت و آزادي بسياري از شخصيت هاي مخالف زمان خويش را که با وي بيعت نکرده بودند، تضمين نمود و کسي را وادار به بيعت نکرد و يا از خواستشان باز نداشت که از جمله اين افراد معروف، مي توان عبدالله بن عمر، سعد بن ابي وقاص، حسان بن ثابت، کعب بن مالک، مسيلمة بن مخلد، ابوسعيد خدري، محمد بن مسلمة، نعمان بن بشير، زيد بن ثابت، رافع بن خديج، فضالة بن عبيد و کعب بن حجره را نام برد (دلشاد تهراني، 1377: 82).

پي‌نوشت‌ها:
 

* دانشيار دانشکده ي حقوق و علوم سياسي دانشگاه شيراز (kazemi@shirazu.ac.ir)
1.«رفاهية العيش في الامن».
2.«لا نعمة اَهنأ من الامن».
3.«شر البلاد بلد لا أمن فيه ...شر الاوطان من لم يأمن فيه القطان».
4.«العدل فوز و کرامة»: 97؛ «العدل افضل سجية»: 100؛ «الانصاف افضل الشيّم»: 97؛ «اسني المواهب العدل»: 112.
5.«العدل فضيلة السلطان»؛ «العدل جنّة الدول»؛ «العدل يصلح الرعيه»؛ «العدل مألوف»؛ «اعدل تحکم»؛ «العدل نظام الامر»؛ «بالعدل تنضاعف البرکات»؛ «العدل حياة»؛ «العدل حياة الاحکام»؛ «ملاک السياسة العدل»؛ «العدل اقوي اساس»؛ «العدل اساس به قوام العالم» (باب العدل).
6.«من عدل تمکن»: 175؛ «من عدل عظم قدره»: 193؛ «من عدل في سلطانه استغني من اَعوانه»؛ 343؛ «من کثر عدله حمدت ايامه»: 290؛ «من عدل في سلطانه و بذل احسانه اعلي الله شأنه و اعزّ اعوانه»: 396.
7.«لن تحصّن الدول بمثل استعمال العدل فيها»، ج 5: 70؛ «من عمل بالعدل حصّن الله ملکه و من عمل بالجور عجل الله هلکه»، همان: 355؛ «العدل جنّة العدول»، همان، ج 2: 62؛ «اِعدل تدم لک القدرة»، همان: 178.
8.«العدل قوام البريّة»: 99؛ «حسن العدل نظام البريّه»: 138؛ «عدل الساعة حيوة الرعية و صلاح البرية»: 175؛ «العدل يستديم المحبه»: 100؛ «الانصاف يرفع الخلاف و يوجب الائتلاف»: 101.
9.«بالعدل تصلح الرعيه».
10.«ما عمرّت البلدان به مثل العدل».
11.«فان يدلله مع الجماعة» (خطبه 127، بند 5).
منبع:نشريه حکومت اسلامي، شماره 56.